Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 } //-->

نمایشگر آمار آلکسا

دختر تو پر 




















يكي از بهترين وبلاگ ها

سلام خدمت همه ي باز ديد كنندگان لطفا نظر خودرا در مورد سايت بگوييد

گریه هات آزارم میدن
خنده هات زندگی به آدم میدن
تو اگه بخوای بازم میگم
من زندگیمو واسَت میدم
هه ! میدونی ؟! بعضی وقتا بعضی حرفا تو دلت هست که وقتی طرفتو میبینی روت نمیشه تو روش بهش بگی ! خیلی فکر کردم ! به نظرم این بهترین راه بود ! گوش کن ...
وقتی که ناراحتم تنهام
وقتی شنگولم با تَم
پایه ی همه ی بازیهاتو همه جنگولکاتَم
حتی وقتی میری خرید تو پُرو من باید دَمِ دَر واسَم
قهر و غُر زدنات همه تمومِ قبلِ دوازده
گریه هات و خنده هات فقط واسه من بوده
تا که سرد میشه تَنِت ، میبینی لباسِ من روتِ
میخوام بشم همونی که هر موقع دِلِت خواسته پهلوته
بقیه هرچی میخوان بگن ، به ما چه مربوطه
دخترِ تو پُر
بانمک و صمیمی
دو تایی تنها ، دو تا عاشق دو تا همراه ، خوش باهمیم
خاطراتِ قدیمی اینه عشق حقیقی
باز دوباره ولنتاین
صبحش خرید شبش واین
بعدش فان
اِنقَدِ که کم بیاریم سَرِش تایم
حرف میزنیم سَرِ شام
میگی هستی تا تَهِش پام
از شلوغی من اِشبام
با تو مست و آخرش خواب
بعدش باشیم سَرِحال و بخندیم ، سر کادو ببندیم ، شرط که کدوم قشنگتره جعبه هارو بگردیم ، هه ! تَهِش کارت و یه زنجیر ! بعدش باز تو بخندی ، هه هه !
تو شمع روشن میکنی و من عود
کمبود نداریم و ممنون ازت
قبل تو خونه پُرِ غم بودن اصن
دِ نباید تو بشی دور ازم
بذار دستات و تو دستم
بگیر ، انرژیِ خوب از من
هنوزم ما دوتا پیشِ همیم
هنوزم همون روزایِ خوب هستن
دخترِ تو پُر
با نمک و صمیمی
دو تایی تنها ، دو تا عاشق ، دو تا همراه ، خوش باهمیم
خاطراتِ قدیمی اینه عشق حقیقی

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:42 توسط سجاد صائميان|

خب ، اینو دیگه همه میدونن یعنی اونایی که نمیدونن هم بدونن ، که این کار همه ی زندگیه منه ، به همین کار قسم هیچکدوم از حرفای این تو دروغ نی ، زبون بعضی وقتا دروغ میگه ، امّا این حرفه دله

فکر میکنی که پیرم ، مگه توقع داری تو ازم تا کِی ؟
ولی میدونی که شیرم ، که حتی پیرِشم خطرناکه
آره راست میگی خستم ، ولی یه آدمه خسته که هدف داره
دسته خالی جلو میره تنها ، به عشق هر کی که طرفداره
من مالِ دو سالِ بعدم ، بیخود از تو توقع داره قلبم
میدونم نمیتونی بفهمی چند تا پیرهن بیشتر از تو پاره کردم
رُفَقا همه دچار دردن از نظام آباد بگیر تا شمال لندن
ولی ما مال اون دوره ایم که موزیکا تهرانو مچاله کردن

آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه
آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه

من اصلاً شاد نیستم ، حرفایی که میشنوی راجعبم راست نیستن
همه زندگیم رو هوا کارام ریسکن ، ولی ، باز به زور رو پام وایمیسم
یه پدر ندار و مادر رویایی ، آخرشم نفهمیدیم ما برا کجاییم
توی این سن آخر دنیاییم ، ولی توی این سنف بدون ما همه خداییم
فکر نکن از اون پزای تو داریم ، نرفتیم بالا ما رو دوزار کوکائین
و درجا نزدیم و زیر چرتای خماری و دورمون بالا اومدن دزدای شماری
هی فحش میدم خودمو هی یه تصمیم هربار که شل میگیرم حتی یه تصویربردار
توهم میزنه که تأثیر از کاره اونه چون گرفته یه تصویر از ما
به اون یکیم که یاد دادم هرچی کم داشت ، از هرکی دلش میخواست هرچی برداشت
جنگیدم پاش ، خندیدم باش ، با اون که میدونستم هیچی تهش نی حرفاش
شده از این وضع و از ر پ سیر چِشَم ، موزیک عشقمه درگیرشم
وقتی قورباغه ها هفت تیر کِشَن ، حق بده اِنقد پیر بشم
فکر نکن که دست میکشم ، من ادامه میدم حتی اگه دستگیر بشم
شروع کاریمو از چیش بگم ؟ از شیفت صبح یا از شیفت شب ؟
همه تو فکر پارتی کردن ، من فکر به رپ و راک می کردم
هیچ منّتی نیست دوسِتون داشتم که هی مینوشتم و پاک میکردم
منو درک کن و یکم حرفو بفهم ، زحمت شب و روز و دستمزد کم
ولی اینو میدونن کُلِّ شهر ، میشه خیلی ها از بغلم گنده شن

آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه
آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه

هرکی به ما رسید سریع خواست حال کنه زود و ، زدن و دزدیدن آلبوممونو ، ولی ، نمیخورن هیچ موقع به فاکتورمونو ، با دست خالی دادیم به فاک خودمونو
یادمون رفته پاک خودمونو ، گند میزنیم و هیچکی نی پاک کنه اونو
راهمون اِنقَده دور بوده اِنقَده خسته انگار ، رسوندیم به نوک آلپ خودمونو
هر کدوم از خاطره هام یه قصن ، رو آنتن اسمم ، سانسوره و روزام طلسمن
ضربه زدن همه ی رُفَقا به اسمم ، به حِسَم ، تو هر برنامه بعدم بام یه قسمت
نه کسی خماریتو دید نه کسی نعشه دیدت ، ولی باز میخوای بری یجا که نعشه دیدت
گوشات از همه جوابِ نه شنیده ، چشات دیگه هرچی که تهشه دیده
هی داد زدی ، هیچکی نَشِنیده ، روزا میگذرن میاد یه روزه لشه دیگه
بسه دیگه ، حقتو پس بگیرش ، آره حقتو پس بگیرش

آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه
آره منم یه مغز در رفته که پولاشو هدر کرده برگشته
یه نابغه ی در به در خسته زبونش تلخ ولی قلبش برعکسه...

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:41 توسط سجاد صائميان|

میدونم تو هم یکی مثه من بودی
یه رابطه ی تکراری یه حس معمولی
نداریم هیچکدوم مث که منظوری
یا تو هم ناراحتی از این قصه بدجوری
تو با اون خنده های فیک مصنوعی
یه آدمه دیگه پشته این FACE مظلومیت
تلفن حرف زدنات نصفش هست زوری
یکی هم که فراموشت شده اسمش از دوریت
.
یادت نیست وقتی بودی دپرس بدجوری؟
تو بغله من میکردی گریه مست بودی؟
ما میتونستیم ولی حیف که ترسویی
تو ،تو چیزایی که تو این بینه مسئولی

یادت نیست وقتی بودی دپرس بدجوری؟
تو بغله من میکردی گریه مست بود؟
ما میتونستیم ولی حیف که ترسویی
تو ،تو چیزایی که تو این بینه مسعولی

کی جز تو میمونه. پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟
بگو کی جز تو میمونه پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟
.
کاش میشد او روزامون یه ثانیه وایسه
کاشکی میدیدم دل تو منو یه بار دیگه خواسته
چطور دلت. اومد دل منو بزاری به بازه
به جز تو این دیونه با کی بسازه
کاشکی یکی پیدا بشه یه راهی بشناسه
که بفهمم دلت تازگیا چرا بی احساس
کاشکی بشه از این حرفاتو بسازی یه پازل
تا شاید شروع بشه یه بازیه تازه
که باز ببینم منو دیدی دست تکون میدی
پیش همیم ولی بسته مون نی این
دوباره به منه خسته جون میدی
با چشات هر چی توی دلت هست نشون میدی تو
از پنجره دست تکون میدی
پیشه همیم ولی بستمون نی این
دوباره به منه خسته جون میدی
با چشات هر چی توی دلت هست نشون میدی
.
کی جز تو میمونه پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟
بگو کی جز تو میمونه پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا. بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟
کی جز تو میمونه پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟
بگو کی جز تو میمونه پیشم شب تو با کی صبح شد؟
چرا بیخود مرد اون روزامونو چرا اینطور شد؟

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:36 توسط سجاد صائميان|

الو چرا قطع کردی
چرا دوباره قهر کردی
یه چیز می پرسم
بعد دیگه کاریت ندارم
الو می شه برگردی
الو می شه برگردی
الو خوب گوشاتو وا کن
به نگاه به قبلا کن
حرفمو می زنم بعدشم گوشی رو می زارم
خودت اگه خواستی صدام کن
الو سلام نمی تونم از فکرت درام
من هنوزم مثل قبلام
هنوز مثل نفسی برام
الو سلام نمی تونم از فکرت درام
من هنوزم مثل قبلام
هنوز مثل نفسی برام
اصلا نداشتم روز خوبی
دیگه بوی اون نیست
فکر کردم خونه موندی
ولی رفتی واسه من چیزنمونده
مگه می شه نباشیو
دور بر من شلوغ باشه
یه دیونه که دوست داره
صبح بخوابه و غروب پاشه
تو از من یه عصبی ساختی
که هی داد بزنه تو روت وایسه
تو معلوم نبود حرفات کدومش
دروغه کدومش راسته
تو با نگات می چزونی
اصلا بعید نیست بتونی بدون من
بتونی بمونی و بری با اونا که دوستشونی
الو ندیدی چه سرده خونه
پاشو بیا این به نفع هر دومونه
اخه دیونه جز تو کی گرمه دستاش
دیگه نرو یکم فکر منم باش
الو چرا قطع کردی
چرا دوباره قهر کردی
یه چیز می پرسم
بعد دیگه کاریت ندارم
الو می شه برگردی
الو می شه برگردی
الو سلام نمی تونم از فکرت درام
من هنوزم مثل قبلام
هنوز مثل نفسی برام

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:34 توسط سجاد صائميان|

اومدم از رشت اومدم بي برو برگشت اومدم 

راه جاده بسته بود من از راه دشت اومدم

بايه ماشينو يه ويلاي درندشت اومدم

بچه تبريز اومدم و بايه قر ريز اومدم

سن حيران اومدم و دنبال تيران اومدم

من بي دشواري پريدم پشت نيسان اومدم

داخ داخ داراخ اخ اخ عاشقشم من اخ اخ

همين روزا ميخرم واسش يه دونه بنز ميباخ

اخ داراخ اخ اخ عاشقشم من اخ اخ

خودشو به قلب من بدون قصه انداخت

**************************

بچه تهران اومدم و من مرد ميدان اومدم

با يه پيكان اتاق عطر جوانان اومدم

من با كله مثل زين الدين زيدان اومدم

از لرستان اومدم و با چند تا مهمان اومدم

من قوي مثل رستم دستان اومدم

مرزو بسته بودن و با صد تا داستان اومدم

داخ داخ داراخ اخ خا عاشقشم من اخ اخ

همين روزا ميخرم واسش يه دونه بنز ميباخ

اخ داراخ اخ اخ عاشقشم من اخ اخ

خودشو به قلب من بدون قصه انداخت

**************************

اره من بدم من بدم اصلا از هرجايي بگي اومدم

اره مشكل از منه مثلا واسه تو يه قري اومدم

ولي دوست داشتم اره دوست داشتم

اصفهوني اومدم تو اين گروني اومدم

گز خريدم من برات ريختم تو گوني اومدم

بچه شيراز اومدم از فلكه گاز اومدم

حال نداشتم كه بيام با منت و ناز اومدم

داخ داخ داراخ اخ اخ عاشقشم من اخ اخ

همين روزا ميخرم واسش يه دون بنز ميباخ

داخ داراخ اخ اخ عاشقشم من اخ اخ

خودشو به قلب من بدون قصه انداخت

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:13 توسط سجاد صائميان|

میدونی

مهم نیست که همه چی تموم شده

مهم اینه که یه سری کارا رو فقط با هم میکردیم

الان که من نیستم ولش کن

♫♫♫

دوباره من دنبال یه اتاق تاریک و یه تخت دو نفره

یه جایی که لو ندنش

یه زندگی مرفه که در حد هنرمند

همه روزا پر از خنده شدم مرد تو همدم تو

پا میشم صبح از تخت

مذخرف بگو این چه وضع حال ماست

میشینم تو خیالم روبروتو

در گوشم چیزای خوب بگو تو

ولی فایده نداره خوب ببین روبرو تو

آره اینجا ته راه ماست

کاش می فهمیدی که از این تریپا نداریم

که بری بره خودتو خبری ندی نگرانتم من از قدیم

کم با هم قدم زدیم کم با هم قول دادیم بریم جلو عقب نریم

میگفتی که همش سری از با همه قشنگتریم

حال ماست فقط همین

تو شبای شمال کنار آب با لباس قدم زدیم

ولی رفتی به هرچی توی داستان ماست لگد زدی

هر چی دلم خواست که رو راست باشه باز همش بدی

کی از پشت لباستو می بــنــده

با همه خشک واسه تو می خــنـــده

بگو اون که حالتو می فهمـــه

امشب چقد چشای تو بی رحــمـــه

بیبن هیچ تریپی نی نه من کسی ام

نه فک می کنم خیلی سرم ازت

آره من کبریت بی خطرم اصن

ولی بد نبودم به جون مادرم قسم

فقط میخواستم همیشه افتخارت باشم

قبل قرارامون کلی استخاره داشتم

که برم نرم چجوری خوشحالش کنم

همیشه یه صحبت نصف کاره داشتم

اوف داره میترکه مخم آخه مگه داریم

مگه میشه به تو بگم ازت بدم میاد

تکراری شده لبندیات

رو مخم کم حرفیات

نمونده اصلا حرفی بات

تو خواستی این چرندیات

راجع بهت از دهن بیاد

گرفتی از ایراد

توقعات ازم زیاد

کاری کردی از هر چی اسفندی بدم بیاد

از هر چی اسفندی بدم بیاد

دیگه تنها میشینم تموم مراسم

شبا میخوابه چشای کبود من آسه

آخرین قرارم همون یه قراره

نتونستی هیچی منو از اون فکر در آره


هوای خونه بد روی عصابه

زندکی بی تو هر روز یه عذابه

اتاقم بوی عطر زنونه نداره

بهتره دلم سر به سر این زمونه نذاره

کی از پشت لباستو می بــنــده

با همه خشک واسه تو می خــنـــده

بگو اون که حالتو می فهمـــه

امشب چقد چشای تو بی رحــمـــه

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:10 توسط سجاد صائميان|

خونه خوبه خونه مامانم امیده

خونه خوبه بوی مامانمو میده

خونه خوبه خونه مامانم امیده

خونه خوبه بوی مامانمو میده

 

اون بیرون خبری نی به جز چشمای بارونی

به جز آدمای مجبور مث خودت که به اجباره با اونی

اون بیرون خبری نی به جز بدهکارُ آلوده ها

ثمره ی سگ دوهاتم که زرشکا و زالومه ها

اون بیرون خبری نی به جز صفحه پشت هم چیدن

به جز آدمای خسته که به زور با شکمِ گشنه خندیدن

پره دود پره جوب پره خون مردایی که کردن پشت به جنگیدن

آدما فحش به هم میدن این چیزارو پشت هم دیدم

 

خونه خوبه خونه مامانم امیده

خونه خوبه بوی مامانمو میده

خونه خوبه خونه مامانم امیده

خونه خوبه بوی مامانمو میده

 

این ضرب المثلِ نابرده رنج گنج نمیدونم چی چی رو کی گفته باید دستشو بوسید

خیلی جاها شدیم خسته و کوچیک توی فضای بسته و موزیک

آره تو فضای بسته و موزیک عجب مگه داریم

خیلی درد خیلی مشکلات خیلی دعوا خیلی بی پولی داشتیم

به خیلیا گفتیم میموندی کاشکی خیلی زمین خوردیم و نشد هیچ جوری پاشیم

کلی فاصله با پیروزی داشتیم یاد گرفتیم دنیا جای پیزوریاش نی

یه سری چیزارم خب نمیشه که گفت آخه افت داره اینجا میدونی جاش نی

چقده خوردیم پس گردنی دیگه حال پارتی و مست کردن نی

یاد گرفتیم مرام بعضی رفیق ها حتی بدتره از اجنبی

یاد گرفتیم حسادت رفیق از رقابت رقیبا خطرناک تره

اونی که میکنه خطر پاک تره میبره اون که میمونه عقب آخرش

نه حوصله ی نصیحت دارم نه سر در میاره کسی از کارم

نه میدونه چیزی کسی دربارمُ خودمو بستم به مسیرم کارم

من با یه موج بیمار تکیه به کنج دیوار خسته از همه خسته از خالی بودن جای صدام تو برج میلاد

 

داستان عجیبیه دلم تنگه واسه مجیدیه

واسه بچگیام واسه زادگام واسه مدرسه واسه باشگام

واسه زبریه دستای بابام اخمای آقام حرفای مامان

اینی که هستم فرق داره باهام واسه اینه که درد داره کارام

دلم تنگه واسه عادی بودن واسه دور از چیزای مادی بودن

آره یه جورایی کندم از همه اینجوری توقعا کمتر ازمه

ترجیح میدم تنها بشینم بی اعتناع به هرچی هر طرفمه

هرکی هر طرفمه وقتی درد نداری همدمن همه

 

خونه خوبه خونه مامانم امیده

خونه خوبه بوی مامانمو میده

خونه خوبه خونه خونمون ایرانه

به خدا اون بیرون هیچ خبری نی همه چی همین جاس تو خونمون تو همین خاک

سلامتی همه اونایی که تو همین خاک متولد شدن واسه همین خاک جنگیدن و جزء همین خاک شدن

سلامتی شهیدا حاج حسینا تو دلی ها سلامتی ناصر حجازیا ایرج قادریا

سلامتی استعدادایی که ستاره نشدن اما ایرونی موندنو اسطوره میشن

سلامتی اسطوره هایی که با بی لطفی خدافظی کردن آقا مهدوی کیا علی آقا کریمی

سلامتی داداشیای تو زندون دست فروشای تو میدون

سلامتی پدر مادرا سلامتی دست تنگا سلامتی درد دیده ها داغ دارا بیمارا 

نوشته شده در پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:8 توسط سجاد صائميان|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

 Design By : Pichak